*** دوستت دارم ***
تکیه کلام او بود...
من بی جهت
به آن تکیه داده بودم......
میدونی تو عاشق شدن بدترین عذاب چیه؟
اینکه تو عاشق اون باشیو جونتو واسش بدی
ولی اون هنوز درکت نکنه
ونفهمه که تو هنوزم دوسش داری؟؟؟؟؟
حق الناس همیشه پول نیست
گاهى دل است،
دلى که باید میدادى و ندادى
در این خاک ، در این خاک
در این مزرعه ی پاک ...
به جز عشق ، به جز مهر
دگر بذر نکاریم ... !
<<مولانا>>
خدا خر را آفرید و به او گفت:
خدا سگ را آفرید و به او گفت:
خدا میمون را آفرید و به او گفت:
اگه متن کاملشو میخوای بیا ادامه مطلب
ادامه مطلب
ما زهرصاحب دلی یک رشته فن آموختیم
عشق از لیلی وصبراز کوه کن آموختیم
گریه از مرغ سحر،خودسوزی از پروانه ها
صدسرا ویرانه شد تاساختن آموختیم
زندگی باهمین غم ها خوش است
باهمین بیش وکم ها خوش است
زندگی کردیم وشاکی نیستیم
به زمین خوردیم وخاکی زیستیم
از عزیزان دوریم ولی از یادشان
چون وفا داریم غافل نیستیم
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم...
مثل ساعت هایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند...
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم...
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده...
خدايا !!
راهي نميبينم !
آينده پنهان است ...
اما مهم نيست !
همين كافيست كه
تو راه را مي بيني و من تو را ...
دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
چند قطره اشک ریختم.....
و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ...
نمیدانی از دیشب تا صبح ...
چه " بارانی " می آمد ....
בلـــَم گرفتــﮧ…
از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ…
از همــﮧ فــَرآموشی هآ…
از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ…
کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت…
“روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید " ..؟؟؟
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج!!!
انتظار انتظار انتظار!!!!
… … به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن را بگیری ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است!!!!

درپس این لبخند تلخ من
غمهاییست که ویران نگشت
رازهاییست که پنهان نگشت
خنده هاییست که جریان نگشت
در پس این لبخند تلخ من
روزهاییست که تکرارنگشت
عشقهاییست که اثبات نگشت
بغض هاییست که درهم نشکست...
من عابری گم گشته ام در جاده ی مه آلودی که برایم ساختی
هرچه می دوم تا به تو نزدیک تر شوم اما...دورتر می شوم.
کی خواهم رسید؟!!
کی این جاده ی ناتمام به دست تو تمام می گردد.جای ردپاهایت در این جاده گل عشق می روید.نمی دانم!
نمی دانم که باید گل بچینم یابه تو برسم...
پاهایم تاول زده ازطی کردن این جاده.اما...
نمی ایستم باز
درمیان باغی که ازجای پایت ساخته شده رد می شوم تا به توبرسم
احساس شعف وشادمانی دارم
همین برایم کا فی است..
درد را احساس نخواهم کرد
از نوشته های خودم
1)
تمام پروانهها قاصدک بودند
به هر قاصدکی
راز چشمان تو را گفتم
پروانه شد
تمام پروانهها
ادای چشمان تو را
در میآورند
چون بغض مرا دوست دارند.

2)کاری کن که ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد
در دریا چاره جز
عاشق بودن نیست.
♣♣♣♣
3)باران که میبارد
تمام کوچههای شهر
پر از فریاد من است
که میگویم:
من تنها نیستم
تنها منتظرم!
تنها…
4)زمستان آمده است
خسته ام
میخوابم
بهار که آمد
پیله ام را میشکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم.
این روزها
دلم اصرار دارد
فریادبزند
اما...
من جلوی دهانش را می گیرم
وقتی می دانم
کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!
این روزها من...
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام
تا ارامش
اهالی دنیا
خط خطی نشود...
من وتو حتی دردلتنگی هایمان
هم شبیه هم نیستیم
توجای من را با او پرمی کنی
من جای خودم را باتو♣
دیگه شعرام واسه چشمای توتازگی نداره
دلم ازدست توزندگی نداره
تومیگی خسته میشی چشمامو میکنی فراموش
ولی من عاشقتم عاشق که خستگی نداره
میگی من دوست ندارم برو وصرف نظرکن
دیوونم اینکه به احساس توبستگی نداره
تومیگی ساده بگیرزندگیو منو رهاکن
عاشقی خط خطیه صافی وسادگی نداره


باز هم،بی صدا دلـتـنـگـم . . .باز هم،تنهای توئم با دلـتـنـگـی . . . باز هم،بغضم را در سکوتم شکستم آن هم بی صدای بی صدا. . .باز تنهایی،تنهایی،تنهایی،دیگراشکهایم هم مراتنها گذاشتن...!
یک قدم به سمتت می آیم
یک قدم عقب تر میروی
کاش می دانستی پابرهنه
جلو آمدن روی سیم خاردار چقدر درد دارد.

توبارون که رفتی
شبم زیروروشد
یه بغض شکسته
رفیق گلوم شد
توبارون که رفتی
دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آینه خط خورد
هنوز وقتی بارون
توکوچه می باره
دلم غصه داره،دلم بی قراره
نه شب عاشقانه است
نه رویا قشنگه
دلم بی توخونه
دلم بی توتنگه
یه شب زیربارون
که چشمم به راهه
می بینم که کوچه
پر نور ماهه
توماه منی که
توبارون رسیدی
امیدمنی تو شب ناامیدی ♥♥
اگرمی خواهی به من تکیه کنی
تکیه کن...
فقط بدان که من دیوار ترک خورده ام
تحمل تکیه دارم ولی...
ضربه رانه...
درد دل که می کنی
ضعف هایت،دردهایت،
رامی گذاری توی سینی
وتعارف می کنی که هرکدامش را
می خواهند بردارند
تیزکنند...
تیغ کنند...
وبزنندبه روحت ♥
دیگر مرا به معجزه دعوت نمیکنی
بامن ز درد حادثه صحبت نمیکنی
دیریست پشت پنجره ماندم که رد شوی
اما تومدتی ست اجابت نمی کنی
قولی که داده ای به من ازیاد برده ای
گفتی زباغ پنجره هجرت نمی کنی
بیمارعشق توست پرستوی روح من
از این مریض خسته عیادت نمی کنی
باشدبرو ولی همه جا غرق عطرتوست
گرچه توهیچ خرج صداقت نمی کنی
یکبار ازمسیرنگاهم عبورکن
آنقدر دور گشته ای که فرصت نمی کنی
گل های باغ خاطره در حال مردنند
به یاس های تشنه محبت نمی کنی
خاطراتت صف کشیده اند یکی پس از دیگری
حتی بعضی هایشان
آنقدر عجولند که صف رابهم زده اند
و...من
فرارمیکنم
ازفکرکردن به تو...
مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم،خیلی♠♠
نگاه تو...
مرا عاشق تر ازپیش می کند...
چه معجونی می شود زندگی...
با لمس دستان تو...
باحس عشق تو...
خیلی وقت است که (بی تابم)
دلم تاب می خواهد ویک هل محکم
که دلم هری بریزد پایین
هرچه درخودش تلنبارکرده بود.
دستانم شاید...اما دلم
نمی رود به نوشتن
این کلمات بهم دوخته شده کجا،
احساسات من کجا...
این بار نخوانده
مرا بفهم...

فقط بی هوا بودن دلیل خفه شدن نیست...
گاهی....
هوایی شدن هم
آدم را...
آرام... آرام...
خاموش می کند...
آرام ... آرام....
به خدا دست خودم نیست اگر دلتنگم
یااگر شادی زیبای تورا
به غم وغربت چشمان خودم می بندم
من صبورم اما...
چقدر با همه ی عاشقی ام محزونم
وبه یاد همه ی خاطرات گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده زغم مغمومم
من صبورم اما...
بی دلیل ازقفس کهنه ی شب
میترسم...
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
وچراغی که تورا ازشب متروک دلم دور کند
میترسم...
من صبورم اما...آه...
این بغض گران این دلتنگ
صبرنمی داند چیست...
حرفت قبول ،این بار می بندم دهان را
دیگر نمی گویم برایت دردمان را
دیگر نمی گویم که چون جان دارمت دوست
دیگر نمی گویم تمام حرف جان را
حرفت قبول،این عشق ممنوعه است می دانم
اماچه سان گویم به دل من این سخن را؟
بایدفراموشت کنم ، خودنیزمی دانم
این عشق ممنوعه است می بندم دهان را
آدمی را دیدم
باسایه ی خود دردودل می کند
چه رنجی می کشد او
وقتی هوا ابریست...!
همیشه وقتی تنها وناامید وملول
تنت،روانت ازدست این وآن خسته ست
همیشه وقتی رخسار این جهان تاریک
همیشه وقتی دردهای آسمان بسته ست
همیشه گوشه ی گرمی به نام دل باتوست
که صادقانه تر ازهرکه با تو پیوسته ست
به دل پناه ببر!آخرین پناه توست
توراچنان که تمنای توست دارد دوست!
دیشب را تا صبح دنبالت گشتم...
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبیهایم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
ردپایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی من...
نبود تو وانتظارمن...!
امروز راهم دوباره دنبالت می گردم...
مثل همه ی روزهای نبودت...
امروز هم سراغت را
ازتمام برگها میگیرم.
شاید برگی رااز قلم انداخته باشم...
عجب وفایی دارد این
دلتنگی...!
تنهاش که میذاری
میری توجمع وکلی میگی ومی خندی...
بعد که ازهمه جداشدی
ازکنج تاریکی میاد
بیرون می ایسته
بغل دستت..
دست گرمشو میذاره روشونت میگه :
خوبی رفیق؟ بازم خودم وخودت...
<
گویا قسمت بود…
به کلاغ ها زیرمیزی داده شد
تا مرا به خانه ام برسانند
چون…
آدم باید یه” تــــــــــــــــــــو” داشته باشه
که هر وقت از همه چی خسته و ناامید میشه بهش بگه
مهـم اینه که تـــــــو هستی ، “بیخیال دنیا ”
حال از خدا می خواهم
از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذارد
نگاهی ، یادی ،خاطره ای…
برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد روزی چقدر عاشق بودیم
و برای ” تو ” آرزوهایی دارم
اول خدا را آرزو میکنم …
و رویاهایی تمام نشدنی و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی-آنچه را که باید فراموش کنی
برایت شوق آرزو میکنم و آرامش حقیقی
برایت آرزو مىکنم که عاشق باشی ، عشقی پاک و ماندگار
و دوستانى داشته باشى،
برخى نادوست و برخى دوستدار ……
که یکى در میانشان بىتردید مورد اعتمادت باشد
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشى …
نه کم و نه زیاد … درست به اندازه،
تا گاهى باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،
که دست کم یکى از آنها اعتراضش به حق باشد…
تا که زیاده به خود غره نشوى
برایت آرزو میکنم صبور باشی
نه با کسانى که اشتباهات کوچک میکنند…
چون این کار سادهاى است،
بلکه با کسانى که اشتباهات بزرگ مىکنند …
به علاوه
امیدوارم پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیاز داری …
و سالى یکبار پولت را جلوی رویت بگذاری و بگویى:
این مال من است،
فقط براى اینکه روشن کنى کدامتان ارباب دیگریست!
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری
در رکود، بی تفاوتی و ناملایمات روزگار
و برایت آرزو میکنم خودت باشی
و هرگز فراموش نکنی…
چیزهایی هست که اگربشکنندجبرانش دست من و تو نیست.
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن…
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت….!
یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …
که چگونه…..!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….
تو نگرانم نشو !!”فراموش کردنت” را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت .
نــَـتــــــــرس. . .
نه به گـنـاهـ ميفتي ...
نه جهــــنـم ميروي...
من و تو به هم محــرميـم. . .
'دسـتـانـم را بـگـيـر...
بزن بسلامتی روزی که واسم مشکی بپوشی...
خدايـــــــــــا :کم آورده ام ، صبري که داده بودي تمام شد ،
ولي دردم همچنان باقيست !!! بدهکار قلبم شده ام ، ميدانم شرمنده ام نميکني
باز هم صبـــــــر ميخواهم .!
خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی...
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری...
خیلی سخته که روز تولدت همه بهت تبریک بگن بجزء اونی که فکر میکنی به
خاطرش زنده ای...
خیلی سخته که غرورت رو بخاطر یه نفر بشکنی بعد بفهمی دوست نداره...
خیلی سخته که همه چیزت رو بخاطر یه نفر از دست بدی اما اون بگه دیگه
نمیخوادت...
هم پنجشنبه باشد...
هم ابر باشد...
هم باران باشد،،،،
هم خیابان خیس باشد....
اما ..........
نه دستی برای فشردن.....
نه پایی برای قدم زدن....
نه نگاهی برای زل زدن!!!!
آخـــرین هــا ، همیــشـــه آدم را بــه فنـــــــــا می دهنــد !
پـُـک آخــــر … پـیـــک آخـــر … و دیــــدار آخـــــر !!
داشتن تو...
بودن من ماندن ما…
رفتن تو…
این همه آه…
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد…
بر سنگ قبر من بنویسـید خسته بود
اهــل زمین نبود نـمازش شــکســته بود
بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
تـنها از این نظر که سـراپا شـکســته بود
بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسـته بود
بر سنگ قبر من بنویســید این درخت
عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود
بر سنگ قبر من بنویســــــید کل عمرش
پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
به دعا نویس گفتم جوری بنویس که حتما بیاید
پرسید چه کسی گفتم :
مرگ...
خیلی سخت...
چون اگه یک بار تنهات گذاشتو رفت دیگه مرد نمیمونی...
میشی بچه...
میگن زنی که برای عشقش گریه کنه خیلی دوستش داره...
اما مردی که برای عشقش گریه کنه یعنی دیگه نمیتونه مثل اون پیدا کنه...
مرد ها از سنگ نیستن...
البته بعضی هاشون...
اگه یک روز یک پسر توی زندگیت بوده ...
اگه رفته بدون یا مجبور بوده یا بخاطر خودت و کارهات بود...
اگه هم تو رفتی بدون اون دیگه مثل قبل نیست...
بی تو...شکسته...
هربار دیدنت با کس دیگه نابود میشه...
باید احساسش کنی تا بفهمی نابودی...
چیه؟
فقط یه سوال
بقیه باهات چه نسبتی دارن؟؟؟؟؟
مگـــه نخوآستــی بــــری؟!!
پس اینکــــه گــــریـــــــــ ـــــــه می کــــنم یــآ نـــهــــــــــ !
اینــکه شــــآدمـــــــ ــــ یــــآ نـــهـ !
اینکـــه مواظــــــ ــــــــــ ــــــب خــــودم هستــــــــــ ـم یـــآ نــهــــــــــــ !
بـه خــودمـ ربــــــــ ــــــط دآره
تـــو کـــه بـــه خــــواسته ات رسیـــــــــــ ـــــــــــدیــــــــــــ...
رفتــــــ ــــــــــ ـــــــ ـــــی...
پس دیگــــــــه ســــ ـــآکت شو لعنتیــــــــــــــ.....

سـوت پایان!
خدایــــــــــــــــا
عجیب منتظــــر اون لحظه ام!
بزن اون سوتِ پایانُ
داغـــــونـــــم.........

دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــرد
1 روز
1 ماه
1 سال
از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذرد . . .
چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ
وقــــتی دلت با دیگریســــــــت ...

کافه های بین راه را میگویمـــ...
بویـــــــ نم وجب به وجبش را گرفته
چای جوشیده
روحی به انتـ ـها تـ ـریـ ـن جادها ایـ ـن دنیا
در فضای معلق بدون هیچ پناهگاهی
درست مثل دلم منـــــ
درد دارد زندگیــــــ

اعـتراف تـلخی اسـت ؛
ولــی...
عـشقم و آن غــریبه به هـم می آیــند....!!
دلم آسمان “جمعه” است ، می گیرد و نمی بارد !
هــــــــــــی لعــــــــــــــــــنتی فک کردی چه خــبره؟
فــک کردی بازم برات اشــــــــک می ریزم؟
نه عزیزم اشــــتباه نکـــــن!
دیگه تو زندگــــــیم جایی نداری ولی.
ولی فقــــــــط گاهــــــــــــی اوقــــــــــــــــات به
"یـــــــــــــــــــــــادت مـــــیمیرم و زنده میشم.
بــــــــــــــــــرو و خوش باش .
تو حق انتخـــــــــــــــــاب داری عــــزیزم
تو برای من "آغـــــــــــــــــاز"یه حادثه بودی
و من برای تو "آغــــــــــــــــــــــاز " یک خاطره.
چقدر دلــ ــ ـــ ــم هوای آن روزهــ ــ ــ ـا را کرده….!!!
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت …
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪ
ﻧﯿﺴﺖ ...!
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ " ﯾﮑﯽ " ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ " ﯾﮑﯽ " ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﻢ
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...!
" ﺧﺪﺍﯾﺎ " ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..
در صدایت
در نگاهت
وتو انگار تمام روزگارم هستی
من غریبه ام برای تو
وتو نفس برای من
چیزی بین ما جز احساس نیست
مسافری کوچکم در قلبت
کاش صدایم کنی...
کاش نگاهم کنی...
کاش پیدایم کنی...
وتو...
صاحب تمام فکرم هستی!!!
هرلحظه در انتظارم...
وهر ثانیه که میگذرد
انگار غنچه ی دلم پژمرده تر میشود...
کاش پیدایم کنی!
قلبم بهانه ات رامیگیرد
چشم هایم صبرشان تمام شدنیست
وغنچه ی انگشتانم بی تو پژمرده اند...
ومن هردم شر منده تر میشوم از غریبه بودنم..
به او بگویید :
خیالش راحت !
شادیش را اشک می ریزم ...
لازم نیست بلندتر بخندد....
خدا لعنت کند دل بیچاره ی من را ..
دیربجنبی سرجایت نشسته اند!!!
ولی هیچـوقت هیچ کس نفهمید مـن اینهـا را واقعـی "درد" میکشــم ..
حال من یعنی . . .
یک قدم از افسردگی آن طرف تر...
ﻣـــــﻦ
ﻧﻪ ﯾـــــﮏ ﻓــــﺎﺣﺸــه ام
ﻧﻪ ﯾـــــﮏ ﻣﺬﻫـــــﺒﯽ ﺑــﺎﮐـــﺮﻩ
ﻧﻪ ﯾــــﮏ ﺳﻨــﮓ
ﻧﻪ ﯾـــﮏ ﻓﺮﺷﺘـــه ﺁﺳﻤــﺎنی
ﺑــﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿــــــﺪﻥ ﺑﻪ ﻣـــﻦ ﻧــﻪ ﻟــﺎﺯﻣـ ﺍﺳــﺖ پول ﺑﺪﻫــــﯽ
ﻧﻪ ﺳــﻮﺍﺭ ﺑـــــــﻨﺰ ﺷــــﻮﯼ
ﻧـــﻪ ﻣــــﺜﻞ ﻗﻬـــــﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺳــﺘﺎﻥ ﻫــﺎ ﺭﻓــﺘﺎﺭ ﮐﻨـــــﯽ
ﺗـــــﻨﻬﺎ ﮐــاﻓﯿـــﺴﺖ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑــــﺎﺷﯽ
ﺍﮔــــــﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ من و ﻫم ﺟﻨساﻥ ﻣــﻦ ﻣـــــﮕﻮﯾـــﯽ ﺁﻫـــﻦ ﭘــﺮﺳﺖ
ﺍﻧـــــﮕﺸﺖ ﺷﻤــﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘـــﻨﺪ مردان ﺍﻧـــﺪﺍم پرست
که یکی را در آغوش دارد ....!
دیگری را زیر سر ....
و خاطرات دیگری را در قلب ...
~ گوشه پروفایلت 50 نفر on باشن
~ ولی نی توانی با هیچ کدام درد دل کنی
~ و مجبور میشی دردهایت را بنویسی
~ تا شاید همان ها لایک کنند ...
ایــن روزهــا دلــم اصــرار دارد
فــریــاد بــزنــد؛
امــا
مــن جــلوے دهــانــش را مے گــیــرم
وقــتــے مــے دانــم کــســی تــمــایــلــے بــه شــنــیــدن صــدایــش نــدارد
ایــن روزهــا مــــــن
خــداے ســــکــــــوت شــــده ام؛
خــفــقــان گــرفــتــه ام تــا آرامــش اهــالــے دنــیــا،
خــــط خــــطــے نــشــــود . . .!!!
تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه!
این نیست که با کسی دوست نباشی!
این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی!
این نیست که کسی باهات حرف نزنه!
این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی!
این نیست که کسی دوستت نداشته باشه! تنهایی، یه حس درونیه!
تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده ...
قاتلی شده ام زنجیره ای!!!
قاتلی که مقتولانش را می بلعد!!!
قاتلی که از قتلهایش هرگز پشیمان نخواهد شد!!!
قاتلی که بسیار عاشقش می شوند!!!
.
.
من میکشم تک تک احساساتم را و فرو میخورم آنها را....
و چه بسیار دوست دارند مرا مردم...
وقتی که از کنار احساسشان، بی احساس می گذرم!!!
کجایی تا ببینی چقدر مشتاق دیدار داری؟!!
آنان که می خواهند بدانند شیرینی زبان مرا چه کسی به کام خود مکیده است...
که چنین زهر میبارد از سخنم!!!
نیازی به ....نیست!
می خواهی مرا بشناسی؟!!
لابلای جملاتم قدم بزن...
کنار نقطه هایم کمی بنشین...
دستان کلماتم را بفشار...
در چشمان حروفم خیره شو...
کمی از عاشقانه هایم بنوش...
.
.
آری این منم:
نام: برداشت
نام خانوادگی: آزاد
آهـــــــــای فلانی ! یـــادت باشــد ... کـــم حوصلـه ســت .. ظـاهـــرش جـــدیست ..امـا دلـــی دارد کـه مــهربـانـی اش بـه وسعـت یک اقــیـانــوس است ! بــد قـول نــیـست .. امـــا گرفتار است با او راه بیا....! خــستـه کـه بــاشـد .. تــنهـایش بــگــذار ...! تودار است .. اما صبر کن خودش بعد حرفهایش را...
یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس میکردیم...
میکشیدیم رو تخته...
فکر میکردیم خیلی تمیز شده...
بعد که تخته خشک میشد میدیدم چه گندی زدیم...
الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم !!!

فــرامــوش ڪــردنـت بــرایـم مـثـل آب خــوردن است …
از همــان آبـهـایـی که خــفــه ات میــکنـد …
از همان هایی ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـی …
از همــان هـایـی ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند.. .

خدایا… آسمانت چه مزه ایست؟ من تا به حال فقط زمین خورده ام !
این روزها… انسان ها تنهایی ات را پر نمیکنند.. فقط خلوتت را میشکنند…
چه انرژی عظیمی میخواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن!!!
به قـــصـــه ی خـــود بـــازگــــــرد....!!!
اینـــجـــا مـــجنــــــون بـــا هـــمـــه ی لــــــیلـــی هـــــــــا"محـــــــــــــــرم"اســـت....
بــــــه جـــز لـــیلـــی خـــــــــودش...
خدایا…
میخواهم اعتراف کنم دیگرنمیتوانم
خسته ام من امانت دارخوبی نیستم
“مراازمن بگیر” مال خودت
من نمیتوانم نگهش دارم…
آهای فلانی . . .
به زخم هایم خیره نشو !
خودم می دانم عمیقند . . .
با نگاهت به آتش میکشی وفاداریم را !
مگر تنها ندیده ای ؟؟؟
سیگارم را خاموش کردی !
آن موقع که برای قدم زدن میخواستمت نیامدی
حالا برای داغون کردنم برای چه آمدی . .
آرام تر ببوسش...!
حسودی اش میشود...!
دردش می آید...!
رد پای خاطراتم بر روی لب هایت...!
به یکدیگر دروغ نگویید!
آدم است
باور میکند
دل می بندد...!
در کودکی...
در کدام بازی راهت ندادند...
که امروز....
تشنه بازی دادن مردمی...!
گاهی ... فقط گاهی ... دلم می خواهد خودم را فراموش کنم ...
به جایی دور بروم ...
جایی که مرا نشناسند ... جایی که کسی را نشناسم ...
فریاد خفته در گلویم را آزاد کنم و بگویم ...
من بریدم دنیا
اینقدر نقش قلمت را به دل من نزن ...
این زندگی س گ ی هرگز تغییر نخواهد کرد
از سا ختـــــــار دنـــیــــــــا
اطلاع زیادی ندارمـــــــــ....
ولــــــی من هم دوســــت داشتـــــــــم
دنیـــــــــــای كســـــــی باشــــــــم...♥♥♥
مردانه باشد
حرفش٬ قولش ٬ فکرش ٬ نگاهش ٬ قلبش
آنقدر مردانه که بتوان تا
بینهایت دنیا به او اعتماد کرد
تکیه کرد!
دادســتان گفت:
صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست ...؟!؟!؟؟
زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت :
بیچـــاره طـــناب ...
نــمیزاره زمـــین بیفتم
ولی آدم ها !!!!!
بدجـــور زمــینــم زدن ...!
سکــــوت ...
رســا تــرین فــریــاد یک " زن " است ...
وقتی سکوت میکند ...
وقتی بحث نمیکند ...
وقتی برای به کرسی نشاندن عقایدش تلاش نمیکند ...
بــفــهــم ..!
خدایـــــا التمـــــــاست مــــــی کنــــــم
همـــــه دنیـــــایــــت ارزانـــــیِ دیگــران
ولـــی !! آنــکــــه دنـیـــایِ من اســــت
مــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نــــــــشـــود. . .
همانند توست ، مرا دوست ندارد ...
احساس ندارد !
اما هر چه هست...
" دل شـکـســتـن " بلد نیست ...
هیچوقتــ
כل اوכּایے ڪه گریــــه شوטּ بے صــــכاست رو نـشڪنید
چو טּ ایــכּ آכما هیچڪس رو ـכּـــכارטּ

وقتــ ــــی مــ ــرا "פֿــــانم" פֿـــ ــطاب میکنی
مـَشـ‗__‗ـروب خـورבَم ...
سیـگـ‗__‗ـآر کـشـ‗__‗ـבَم ...
لبـآس تـَنـ‗__‗ـگ و کـ‗__‗ـوتـآه پـوشیـ‗__‗ـבَم ...
چـِ‗__‗ـرآ בیـگـ‗__‗ـر בَعـ‗__‗ـوآیـَ ـم نمـیکـُنـے لـَعـنـَ‗__‗ـتـے...؟!
هـَنـ‗__‗ـوز هـَمـ‗__‗ـآن مـَ‗__‗ـرבے هـَسـتـ‗__‗ـے ...
کـہ روے مـَ‗__‗ـن غیـرَت בآشـ‗__‗ـت ...؟
رآسـ‗__‗ـتـے اصـلا مـَنـ‗__‗ـو یـآבت هـَسـ‗__‗ـت ؟؟
اســـ‗__‗ـــم هر دویـــ‗__‗ـــمان را در گینـــ‗__‗ـــس ثبت میکنند !
تو در دروغ گــ‗__‗ـــفتن رکــ‗__‗ـــورد زدی …
من در بـــ‗__‗ـــاور کــــ‗__‗ـــردن … !
مَن خُدآیے دآرَمـ ڪِ مَرآ مُخآطَبـ
[ خآصـِ ]
خُودَش ڪَرده
(^_^)
دُرستـه کــــه لیاقتـــِ مــــارو نداشتــــــ...
امّــــــا
گفتــــم مدتی رو بـــا مــا شــــآد باشــه
چرا همه مـے گویند چون مـےگذرَد غمـے نیس
چرا هیچکس نمـے گوید تا بگذرَد " درد" کمـے نیست...
این روزها مـے گذرد ولـے من از این روزها نمـے گذرم
نــَـــه. . !
الــآن نـَـــه . . !
فِعلـَــاً دورِتــــ شُلوغــِــه. . /
تَنـهــآتـــ کــِـ گُــذآشتــَنـــ ،
يــآدِـ مــَن مے اٌفتــے . . /
اونوَقتـــ ديگِــه شـَرمَنــدَمــ . . .
چونـ اِحتِمــآلَــآً مــَن تَنهـــآ نيســ ــ ــتَـمـــ . . /
" مَـــ ن " گـِدآیـﮯ مُحَبَتــ نمـﮯ کُنـَـمـ ،
تَنـهـــآیـﮯ اَم حُـــرمَـتـــ دآرَد ؛
حُــــرمَــتـ (!)
خــُدایــا
بـَراے خـامـوشے شـَب هـاے انتـِظـارم
فـَقـَط یکـــ " فـوت " کـافیـست
خـاموشـَم کـُن
خـَستـه ام ...
◄زِیـــآב کـِـﮧ بــآشــے؛◄
زیــــاבے میشـے...
مــــــن اینگــــــونه ام
دلتــــــنگی هــــــایم
یــــــا از چــــــشمانم می آینــــــد
یــــــا گاهــــــی بــــــر کاغــــــذ
شــــــاید هم گــــــاهی در دلــــــم بمانــــــند
و نتــــــوانم وصــــــف کــــــنم آن هــــــارا
از دلتنــــــگی لبــــــریــــــزم
آری ایــــــن آدم ضعیــــــف
مـــــــنم کــــــه دلتنــــــگ
تــــــــــــو اَم!
تظاهــــــر بـہ شــآدے مے کــُنم
حــَرف میــزنم
مـثل ِ هـَمـہ
امـ ـ ــ ـآ
خیلے وقـت اسـت مرده ام
كــــــاش ميشد گوشــــه اي نـــــــوشت :
نِـــ ـــگــران نبـ ـــآش !!!
دلــــم را نشکــ ــستی !!!
فقـــطــ .... !!!
ریـــ ـــشـ ـهای وجـــ ـــودم را آتش زدی !!!
خیـ ـــالتـــ راحتــــ !!!

مَـלּ בیوانـِ ـہ نیستَمــ . . .
مَـלּ فَقط یک جور خاص ڪِہ בیگراלּ نِمیتَوانَنــב
تــُـو را בوسـت בارمـــ !!
ادامــﮧ مطلب
حــــــــــــــال مـــــــــــا بــــــــــا دود و الــــــــــــــکل جـــــــــــا نمي آيد رفيــــــقزندگــــــــــــــــي کردن به عــــــــــــــــــاشق ها نمي آيــــــــــــــــــد رفـــــــــــيق
روحـــــــــــــمان آبستـــــــــــــــن يکـــــــــ قرن تنهــــــــــــــــــا بودن اســــــــــتــــــ
طفـــــــــــــــــل حســـــــــــــرت نوش مـــــــــــــا دنيــــــــــــــــا نمي آيد رفيــــــق
دستــــــــــــهايــــــــــــت را خــــــــــــــــــو دت ها کن اگــــــــــــــر يخ کرده انــــــــــد
از لــــــــــــــــــب معشـــــــــــــــــوقه هــــــــــامان هــــــــــــا نمي آيد رفـــــــيـــــق
عشــــــــــــــــق گمگشــــــــــــــــته دگــــــــــــــر رفتــــــــــــه ز ياد يعقــــــــــــــــوب
يوســــــــــــــــــــــف زيبــــــــــــــــاي مــــــــــــــا از چـــــــــــاه نمي آيد رفيــــــــــــق
اشکــــــــــــــ ما را خنـــــــــــــــــــده هاي زورکــــــــــــــــــــــي بلعِِِِِِِِيــــــــــــده اسـت
لـــــــــــــب مــــــا بــــــــــا چشــــــــــــــــم هـــــــــامان راه نمي آيد رفيـــــــــــــــــق

در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج!!!
انتظار انتظار انتظار!!!!
… … به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن را بگیری ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است!!!!
خیلی بده...
سنگ صبور باشی و همه بیان باهات درد و دل کنن،
توأم سعی کنی آرومشون کنی و آخرم بخندونیشون...
اما وقتی خودت دلت گرفت...
کسی نباشه که با حرفاش حداقل یکمی آرومت کنه ...
یا محکم بغلت کنه
و ...


یـِک لـیوآن بـغــض و یـِـک مـشت قـرص خـوآب آور!
دلـم کـه مـرده است ..
بــگذآر ایـن چ ــشم هـارآ هـم خـوآب ?ـنم!
خـسته ام از بـس ?ه دیدمـش و مـرا نـدید،
ـاز بـس ?ه خوآستـمــش ـو مـرا نـخـوآست،
ـاز بــس کــه.....
بیخیــــــــآل خـسته ام خــسته
تا عـــــــاشقت باشـــن . . . !!
باید خیانـــت كنی . . . !!
تا دیوونــه ات باشن . . . !!
باید دروغ بگــــــــیـ . . . !!
تا همیشه تو فكــرت باشن . . . !!
باید هــــی رنگ عوض كنــــــــی . . . !!
تا دوسِت داشته باشـــن . . . !!
اگه ســادهـ ای . . . !!
اگــهـ باوفایــــی . . . !!
اگه یك رنگـــــــــــــــــی...!!

نـِمیـבآنـَـم چـِشمآنـَتـــ
بـآ مــَـטּ چـِـہ میـڪـُنـב
وَقـتــے* ڪـِہ نـِـگاهَـــم میکـُنے*
چـِنـآטּ בِلـــَ ـم اَز شِیطَنَتــــــــ نِگــآهَـتـــ میلَــرزَב . . . !
ڪـِـہ حِـــس میڪـُنـَـــم چـِقـَــבر زیـبـآستــ
فــَــدا شـُـدטּ بـــَـراے* چــِشـم هـآیـے * ڪـِـہ
تـَـمـآم בُنیــآستـــ
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است ...
واسه عشقی که مرد ولی خاطرش هیچوقت نمرده ، هنوز جلو چشامه ...

اوني كه يار تو بود، اگه غمخوار تو بود،
قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد،دل مي گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،
از نگاش نفهميدم كه دروغه وهوسه،
غصه خوردن نداره ،گريه كردن نداره،
به يه قلب بي وفا دل سپردن نداره،
آخر قصه چي شد، قلب اون مال كي شد اون كه از من پر گرفت چي مي خواستيم وچي شد،
با همه بدي هايش
دلگير است
با همه تنهايي هايش
خاطراتم زير بار عشق جان داد
چون تو كنارم نبودي
باز هم عشق زيباست....

خدایـــا ؛
ایـن روزهــا حرفهـــایم
بوی نـاشـــکری می دهنــد …
امـــا تـــو…
بـه حســـاب تنهـــایی و درد دل بگـــذار

یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی ظرف مونده بود.
****************************
من و تو بودیم و یک دریا عشق
حالا من هستم یک دنیا اشک
آری عشق بها دارد
***
تو را چون آب دریا دوست دارم
به قدر خواب و رویا دوست دارم
سرکاری ! همه اینها دروغه
تو را من بیش از اینها دوست دارم

ساز مخالف می زنی سبکت چه وحشتناک شد
مضراب احساست چرا نسبت به من حتاک شد؟
چنگ نگاهت می زند بی وقفه چشم خواهشم
انگار نتهای من از قلب تو کلن پاک شد
آنقدر فریادم زدی با زخمه های محکمت
در رفته کوک طاقتم بدجورر قلبم چاک شد
بی پرده حرفت را بزن من گوش هستم کاملن
بوی جدایی می دهی ، من در تو زیر خاک شد!
آهنگ شاد بودنت در گریه هایت گم شده
اما صدای رفتنت بی انتها غمناک شد
از این جدایی بی گمان هرگز نخواهم شد رها
سهم من از این سمفونی یک قطعه استهلاک شد
هيچ شباهتی به يوسف ندارم...
نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم...
فقط...
در " چاه " افتاده ام!!!
آدمک آخردنیاست بخند...
آدمک عشق همین جاست بخند...
دسته خطی که توراعاشق کرد...
شوخی کاغذی مابودبخند...
آدمک خرنشوی گریه کنی...
کل دنیا سراب است بخند...
آن خدایی که بزرگش خواندی...
به خدامثل توتنهاست بخند...

آنقدر دلتنگت شده ام ...
که اگر نامه رسانت گرگ بیابان هم باشد قدمش را میبوسم..!!

دلم آغوش آن نامحرمی را می خواهد که...
محرم بودنش را خودم میدانم و دلم...!

گاهے دلم بے هوا ، هوایت را مے کند . . .
هواے تو ، تویے کہ هیچ وقت هوایم را نداشتے !

تـــــو چه میفهمی...
حال و روز کسی را که دیگر...
هــــــــیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند...

خاطرات هر چه شیرین تر باشند
بعد ها از تلخی
گلو یت را بیشتر می سوزانند...

احســاس میکنـــم بــازی را باختــم,
ولــی هیچکــس حواســش نیســت
کــه مــن یــار بــودم نــه حــریف!

شرم دارم به مادرم بگویم:
آن که به خاطرش قلبت را شکستم.......
تنهایم گذاشت......

تقصیر دستور زبان است که...
بعد از من و تو "ما" نمی آیـــــد...
"او" می آیـــــد....

تو میخواستی بشی سنگ صبورم...
تو شدی سنگ و من هنوز صبورم!!!

قدش به عشق نمیرسید!
غرورم را زیر پاهایش گذاشتم!
باز هم نرسید!

همه میگن تا شقایق هست زندگی باید کرد
اما من میگم...
دیگه شقایق های این دور و زمونه ارزش نداره ک بخوای ب خاطرشون زندگی کنی یا زندگی نکنی
پس میگم تا خدا هست زندگی باید کرد...

دل نده به انسان ها ، دل نده
تو که از خدایشان عاشق تر نیستی
انها خدای خود را به نیمه نانی و تو را به نیمه شبی میفروشند...

ﻏﺮﯾﺒــــﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫـﯿﭻ . . .
ﺩﻭﺳـــــــﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔـﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺣﻮﺻــــــﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧـــــﺪ

نوح!
بیا که میخواهم به خاطره هایم بگریم…
میترسم اب تمام دنیا را ببرد...

گاهی انقدر دلم هوایت را میکند ک . . .
شک میکنم به اینکه این دل مال من است یا تو...

می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم . . .
یکی بود ، یکی . . .
بی خیال . . . !
خلاصه اش می شود اینکه : دوستت دارم لعنتی . . .

دلتنگ که باشی ساده ترین حرف ها اشکت را در میاورد . . .
یاد تو جای خود دارد !

"خداحافظی ات"
عجب خرابه ای به بار آورد
نگاه کن
مدتهاست در تلاشند مرا از آوار تنهاییم بیرون کشند
همانند دلقکی که روی صحنه چشمش به عشقش افتاد که با معشوقش به او می خندند...

سردرد، دل پیچه، حالت تهوع...
کسی چه میداند؛ شاید باردارم...
از غصه هایی که هرشب با من نزدیکی میکنند...

یک روز او هم معنای بی محلی را میفهمد...
بگذار حال با هم محلیش خوش باشد...

دلم برای حضور و غیابهای دوران مدرسه تنگ شده...
انگار آن زمان برای کسی اهمیت داشت غیبتمان...

پاره تنم، به تن دیگری رفت
عادتم را که میدانی
چندشم میشود
لباسی که به تن دیگری بوده را بپوشم..!

آنقدر نفس میکشم...
تا تمام شود همه ی آن هوایی ک سراغ تو را میگیرد!!

کافه چی!
کوچکترین میز تک نفره ی کافه ات را نشانم بده...
بد جوری جای خالی اش عذاب آور شده...
یه دنیا دلم گرفته

بعضی وقتا مجبوری......
تو فضایی بغضت بخندی....
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی.....
شاکی بشی ولی شکایت نکنی...
گریه کنی اما نذاری اشکات پیداش.....
خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری...
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی..

مثل من..آدمای راستگو..خیلی زود و خیلی راحت عاشق میشن..
خیلی راحت احساسشون رو بروز میدن..
خیلی راحت بهت میگن دوستت دارن..
خیلی دیر دل میکنن..
خیلی دیر تنهات میزارن..
اما...وقتی زخمی بشن..ساکت میشن..چیزی نمیگن..
خیلی راحت میرن و دیگه هم برنمیگردن..
(ولی تا ابد میشکنن..)

گاهی سخت میشود.دوستش داری و نمیداند
دوستش داری و نمیخواهد.دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش فقط تصویری است
رویایی در سرزمین خیالت.دوستش داری و سهم تو از
همه تنهایی است

تو مقصری اگر من دیگر(من سابق) نیستم.من را به من نبودن محکوم
نکن.
من همانم که درگیر عشقش بودی!
یادت نمی آید؟
من همانم!
حتی اگر این روزها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم!

هیچ شباهتی به یوسف نبی ندارم
نه رسولم،نه زیبایم،نه عزیز کرده ام
نه چشم به راهی دارم!
فقط در ته چاه افتاده ام

سخت است حرفت را نفهمند،سخت تر این است
که حرفت را اشتباهی بفهمند،حالا میفهمم که خدا
چه زجری میکشد،وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند
هیچ،اشتباهی هم فهمیده اند..

مدت هاست نه منتظر آمدن کسی هستم.نه دلگیر از رفتن کسی.
بی کسی هم عالمی دارد.

دوست دارم با یکی بشینم صحبت کنم بعدش نگم کاش بهش نمیگفتم

کاش میشد گوشه ای از دنیا مینوشتم خدایا خیلی خسته ام صبح
بیدارم نکن

نه اسمش عشق است،نه علاقه،نه حتی عادت
اشتباه محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست

یاد گرفتم،وقتی بغض می کنم
وقتی اشک می ریزم
منتظر هیچ دستی نباشم
وقتی زمین خوردم،خودم بلند شم
چون می دونم
تنهام

نمی دانم دوستش دارم یا نه؟
با هم قدم میزنیم
با هم می خوابیم
دلم که می گیرد،آغوشش را باز میکند
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟
تنهاییم را ...

یه وقتایی دلم می خواد یکی از پشت سر چشمامو بگیره
و ازم بپرسه اگه گفتی من کیم؟
من هم دستاشو بگیرم و بگم هر کی هستی بمون که
خیلی تنهام

نامم را پاک کردی... یادم را چه میکنی؟
یادم را پاک کنی... عشقم را چه میکنی؟
اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری
از من که چیزی کم نمیشود...
فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
نکند آن را هم پاک کرده ای؟
نــــــــــــه ! شدنی نیست...
نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی.
اگه قرار بود بفهمه که نمیشه.........میشد مغز!دله...نمیفهمه

بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،
اما دلـــــــــــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است
بخواند جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر..

بودنت را دوست دارم،وقتی پنجه در کمرم حلقه میکنی
و به آغوشت مرا می فشاری و وادارم می کنی که به
هیچ کس فکر نکنم جز تو

اگه می خوای یکی و از دست بدی فقط کافیه
دوستش داشته باشی.همین کافیه!!

آرزو دارم فقط یک بار سرت رو روی سینه ام بگذاری
تا تپش نا منظم قلبم را به هنگام دیدنت احساس کنی
ولی از آن میترسم قلبم به احترامت بایستد
خدایا حواست هست.....
صدایی هق هق گریه هام از همان گلویی میاد که تو از رگش به من نزدیکتری..

عاشق هم شدی
مثل زلیخا سمج باش
آنقدر رسوا بازی دربیاور
تا خدا خودش پا در میانی کند

هیچ چیز بیش تر از این دل آدمو نمی سوزونه که اطرافیانت بهت بگن
اگر دوست داشت نمی رفت

شدم مثل آدمي که ....
درد دلش رو تو يه جمعي گفته .
حضار بعد از کلي خنده گفتن
:
"خيلي خوب بود . اين يکي رو نشنيده بوديم "

